ثریا دخـتر خلیل اسفندیاری و اوا کارل در اول تیرمـاه ۱۳۱۱ در روستای قهفرخ (فرخ شهر کنونی) (در استان دهم) متولد شد. سپس به اصفهان رفت. او یک برادر کوچکتر به نام بیژن داشت. ثریا تا هشت ماهگی در ایران بود و پس از آن خانوادهاش او را با خود بـه برلین بـردند. کودکی را در برلین گذراند و در پاییز ۱۳۱۶ به اتفاق خانوادهاش به ایران بازگشـت. ثریا در اول تیرماه 1311شمسی در «بیمارستان میسیون انگلیسی» اصفهان به دنیا آمد.[2] پدرش خلیل، فرزند سردار اسعد از خانزادههای ایل بختیاری بود.[3]اوا، مادر ثریا، یک مسیحی پروتستان آلمانی و زاده مسکو بود. پدربزرگ وی به دعوت تزار، برای کار در کارخانه تفنگسازی به روسیه رفت؛ اما زمانی که اوا یازدهساله بود، در جریان انقلاب اکتبر اتحاد شوروی با خانواده به آلمان غربی بازگشت و در برلن ساکن شد.[4] خلیل بیست و دو ساله که در پاییز 1924م برای تحصیل به برلن رفته بود، با اوای شانزدهساله آشنا شد. اوا همزمان با تحصیل، در رستوران نیز کار میکرد.[5] آنها پس از پانزده ماه، طبق آیین اسلام با یکدیگر ازدواج کردند و دو سال بعد با پایانیافتن تحصیلات خلیل در رشته اقتصاد، عازم ایران شدند.[6] کودکی و نوجوانی ثریا در ششمین سال ازدواج آنها متولد شد. اوا به دلیل شیوع بیماری، ثریا را در هشتماهگی به آلمان برد. خلیل نیز ششماه بعد به آنان پیوست. کودکی ثریا تا پنجسالگی ـ که دوباره به ایران بازگشتند(1937م) ـ در آلمان سپری شد[7] و پس از بازگشت، در اصفهان ساکن شدند؛ خانهای که بیژن در آن زاده شد.[8] وی چهار سال از ثریا کوچکتر بود. همزمان با رشد ثریا در میان کودکان فامیل و طبیعت صحرا،[9] پدر و مادرش توجه ویژهای به آموزش وی داشتند. اوا به علت بهداشتینبودن آموزشگاههای ایرانی و علاقهمندی به تربیت فرزندانش به سبک اروپایی[10] ثریا را به کلاسهای آلمانیهای مقیم ایران فرستاد؛ اما از ژوئن 1941م به علت اشغال ایران از سوی متفقین و تبعید آلمانیها، ثریا به منزل معلم خود رفته، ضمن ادامه تحصیل به طور خصوصی به فراگیری پیانو نیز پرداخت.[11] از آنجا که از نظر پدر، تحصیلات فارسی نیز برای ثریا لازم بود، عصرها معلمی بدینمنظور به آموزش وی میپرداخت.[12] در 1944م پدر و مادر ثریا، او را به یک میسیون انگلیسی، ویژه دانشآموزان ایرانی (مدرسه بهشت آیین) فرستادند. ثریا موفق شد 7 پایه را با کمک معلم خصوصی، برای آموزش و جبران برخی عقبماندگیهای درسی، طی 5 سال، در پانزدهسالگی به اتمام برساند.[13] همزمانی این ایام با پایانیافتن جنگ جهانی دوم، والدین ثریا را بر آن داشت که همگی در سال 1947م به «زوریخ سوئیس» بروند. ثریا طی دو سال پیوسته، برای تمامکردن تحصیلات دبیرستان و آموزش فرانسه، در آموزشگاههای این منطقه به تحصیل پرداخت. سپس نزد اقوام خویش در لندن رفت و به تحصیل زبان انگلیس اهتمام ورزید.[14] ثریا و دربار پهلوی دوم با گذشت دو سال از جدایی محمدرضا پهلوی از فوزیه، افراد گوناگونی به شاه برای همسری معرفی میشدند. --پدرش خلیل ، فرزند چهارم اسفندیار خان از خانزادههای ایل بختیاری بود .اوا ، مادر ثریا ، یک مسیحی پروتستان آلمانی و زاده مسکو بود .پدربزرگ اوا به دعوت تزار ، برای کار در کارخانه تفنگسازی به روسیه رفت ؛اما زمانی که اوا یازده ساله بود ، در جریان انقلاب اکتبر اتحاد شوروی با خانواده به آلمان غربی بازگشت و در برلن ساکن شد .خلیل بیست و دو ساله که در پاییز 1924میلادی برای تحصیل به برلن رفته بود ، با اوای شانزده ساله آشنا شد . اوا همزمان با تحصیل ، در رستوران نیز کار می کرد .آنها پس از پانزده ماه ، طبق آیین اسلام با یکدیگر ازدواج کردند و دو سال بعد با پایانیافتن تحصیلات خلیل در رشته اقتصاد ، عازم ایران شدند .ثریا در ششمین سال ازدواج آنها و در تاریخ در اول تیرماه ۱۳۱۱ در اصفهان متولد شد .اوا به دلیل شیوع بیماری ، ثریا را در هشت ماهگی به آلمان برد .خلیل نیز شش ماه بعد به آنان پیوست .کودکی ثریا تا پنجسالگی که دوباره به ایران بازگشتند(1937میلادی ) در آلمان سپری شد و پس از بازگشت ، در اصفهان ساکن شدند ؛ خانه ای که بیژن در آن زاده شد .وی چهار سال از ثریا کوچکتر بود . و پس از آن خانوادهاش او را با خود به برلین بردند .همزمان با رشد ثریا در میان کودکان فامیل و طبیعت صحرا ، پدر و مادرش توجه ویژهای به آموزش وی داشتند . اوا به علت بهداشتی نبودن آموزشگاههای ایرانی و علاقه مندی به تربیت فرزندانش به سبک اروپایی ثریا را به کلاسهای آلمانیهای مقیم ایران فرستاد ؛اما از ژوئن 1941 میلادی به علت اشغال ایران از سوی متفقین و تبعید آلمانیها ، ثریا به منزل معلم خود رفته ، ضمن ادامه تحصیل به طور خصوصی به فراگیری پیانو نیز پرداخت ...از آنجا که از نظر پدر ، تحصیلات فارسی نیز برای ثریا لازم بود ، عصرها معلمی بدین منظور به آموزش وی می پرداخت . در 1944میلادی پدر و مادر ثریا ، او را به یک میسیون انگلیسی ، ویژه دانش آموزان ایرانی (مدرسه بهشت آیین) فرستادند .ثریا موفق شد 7 پایه را با کمک معلم خصوصی ، برای آموزش و جبران برخی عقبماندگیهای درسی ، طی 5 سال ، در پانزده سالگی به اتمام برساند .همزمانی این ایام با پایان یافتن جنگ جهانی دوم ، والدین ثریا را بر آن داشت که همگی در سال 1947م به "زوریخ سوئیس" بروند . ثریا طی دو سال پیوسته ، برای تمامکردن تحصیلات دبیرستان و آموزش فرانسه ، در آموزشگاههای این منطقه به تحصیل پرداخت . سپس نزد اقوام خویش در لندن رفت و به تحصیل زبان انگلیس اهتمام ورزید ...در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسسهای در لندن تکمیل کرد .همسر اول محمدرضا شاه فوزیه ( شاهزاده خانم مصري) بود که از شاه جدا شدعلت طلاق او "ناسازگاري هواي تهران" بيان شده بود .با گذشت دو سال از جدایی محمدرضا پهلوی از فوزیه ، افراد گوناگونی به شاه برای همسری معرفی می شدند .
دانلودکتاب کاخ تنهایی
ازدواج با محمدرضا پهلوی انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا شاه به وسیله خواهر بزرگتر شاه شمس انجام گرفت. شمس در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن که ثریا هم دعوت شده بود، در همان نظر اول او را پسندید و مسئله را با خلیل اسفندیاری در میان گذارد و ثریا با آمادگی قبلی برای روبرو شدن با شاه به تهران آمد.ثریا در خاطرات خود مینویسد که بزرگترین آرزوی او پیش از اینکه ملکهٔ ایران بشود، هنرپیشگی سینما بوده و پیش از اینکه برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد، او را به هالیوود بفرستد.ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و ثریا هم تمایل به این ازدواج پیدا کرد و مراسم نامزدی آنها روز ۶ دی ۱۳۲۹ در نظر گرفته شد. معرِّف ثریا ، عمه فروغ وی ، ندیمۀ مادر شاه بود .نظر محمدرضا با دیدن عکس ثریا جلب شد و تمایل خود را به ارسال عکسهای بیشتر و در نتیجه ، فرستادن خواهرش شمس به اروپا برای آشنایی با ثریا و سرانجام دعوت از وی به ایران برای دیدار حضوری ، ابراز کردشمس در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن که ثریا هم دعوت شده بود ، در همان نظر اول او را پسندید و مسئله را با خلیل خان اسفندیاری در میان گذارد و ثریا با آمادگی قبلی برای روبرو شدن با شاه به تهران آمد .
امیدواری آنها این بود که مراسم ازدواج به زودی برگزار شود، ولی ثریا ناگهان دچار بیماری حصبه شد و روز به روز هم بیماریش شدت یافت و همه را دچار نگرانی کرد. ناگزیر مراسم ازدواج به تعویق افتاد. پس از طی دوران نقاهت، تشریفات عقد و ازدواج در نهایت سادگی در ۲۳ بهمن برگزار شد.بعد از چند سال مـوضوع بچهدار شـدن آنها بسیار جدی در دربار مطـرح شد و ملکه مادر مرتباً این مطـلب را با پسرش در میـان میگذاشت. شاه در مهر ۱۳۳۳ با پرنسس ثریا به آمریکا رفت و در آنجا آزمایشهای دقیق پزشکی انجام پذیرفت و در مورد او هیچ چیز غیرطبیعی دیده نشد و سرپرست هیات پزشکی اعلام کردند شما هر دو در کمال سلامت هستید و فقط باید صبر کنید. چند سال بعد نیز روزولت یک پزشک متخصص آمریکایی برای انجام آزمایشهای لازم از ثریا، به تهران فرستاد. پزشک مذکور نیز هیچ دلیلی برای حامله نشدن وی نیافت. جداشدن محمدرضا از ثریاشاه از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت. در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید.شاه نیز متنی به این عنوان تهیه کرد و با ابراز کمال تأسف وتألم و با تذکر اینکه ملکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری شاهنشاه از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشتهاند و در این مورد نیز با کمال علاقه و محبتی که فیمابین وجود دارد، آمادگی خود را برای قبول هر نوع تصمیمی که از طرف ذات شاهانه اتخاذ شود اعلام فرمودند. با اظهار نظر هیأت مشورتی، موافقت و با صرف نظر از احساسات شخصی خود در برابر مصالح عالیه مهمی تصمیم خویش را به جدایی اتخاذ فرمودند. زندگی در اروپاثریا از آن پس با مقرری قابل توجهی که دربار ایران برای وی تعیین کرده بود، در فرانسه میزیست، همچنین لقب پرنسس به وی اعطا شد و دارای گذرنامه سلطنتی بود. او در فیلم «سه چهرهٔ یک زن» Les trois visages d’une femme در ۱۳۴۴ بازی کرد و با کارگردان ایتالیایی فیلم، فرانکو ایندووینا آشنا شد. طبق مصاحبه بیبیسی با وی بر خلاف شایعات هیچ گونه رابطه احساسی با کارگردان فیلم نداشته و تا پایان عمر همچنان عاشق شاه بوده رابطه او با محمدرضا شاه تا پایان عمر محمدرضا شاه ادامه داشته و رابط بین آن دو اردشیر زاهدی بوده. محمد رضا شاه از او به عنوان تنها عشق زندگیش در کتاب خاطراتش یاد کرده.
مجله فرانسوی پاری ماچ (paris match) او را زیبا ترین زن جهان در عصر خود معرفی کرد. لقب او در کشورهای اروپایی پرنسسی با چشمانی زمردین است.
معرِّف ثریا، عمهفروغ وی، ندیمۀ مادر شاه بود. نظر محمدرضا با دیدن عکس ثریا جلب شد و تمایل خود را به ارسال عکسهای بیشتر و درنتیجه، فرستادن خواهرش شمس به اروپا برای آشنایی با ثریا و سرانجام دعوت از وی به ایران برای دیدار حضوری، ابراز کرد.[16] با موافقت طرفین و اعلام نامزدی شاه با ثریا، روز 6 دی به عنوان تاریخ عروسی معین شد. با ابتلای ثریا به حصبه – که برخی معتقدند، وی را مسموم کردند[17]ـ مراسم به 23 بهمن 1329 موکول شد. محمدرضا سی و یک سال و ثریا هیجده ساله بود؛ اما برای کاستن تفاوت سنی، اعلام شد که ثریا هیجده سال دارد. زندگی آنها تنها هفت سال، ادامه داشت.[18] انتخاب ثریا به همسری شاه، گام مهمی در برقراری روابط دوستانه دربار با ایل بختیاری شد که روابط خوبی با انگلستان داشتند و در سرکوب رضاخان، روابطشان با دربار تیره شد؛[19] بهگونهایکه فروغ، بعداً به اتهام توطئه از سوی بختیاریها برای نفوذ به دربار، بیرون رانده شد.[20] ایام نقاهت ثریا فرصت مناسبی برای آشنایی بیشتر وی با مسائل جاری کشور شد ـ که بیشتر، گرد مسئله نفت بود و سه قدرت شوروی، انگلیس و آمریکا بر سر آن رقابت داشتند.[21] ـ این مسائل عبارت بودند از: ترور نخستوزیر، رزم آرا،[22] ملیشدن صنعت نفت در 28 اسفند 1330، نخستوزیری مصدق، کاهش قدرت شاه و بهخطر افتادن منافع آمریکا و انگلیس، و در نتیجه، کودتا علیه دولت مصدق که در مرحلۀ نخست با شکست روبهرو شد و به فرار شاه و همسرش در 25 مرداد 1332 به عراق و سپس به ایتالیا انجامید و سرانجام، آنان با سقوط دولت مصدق در 28 مرداد به ایران بازگشتند.[23] ثریا در خاطراتش به نقش خود در روحیهبخشی به شاه که در دوران ضعف قدرت، دچار ناراحتی شده بود، اشاره کرده[24] و خود را نخستین پیشنهاد دهندۀ کودتا علیه دولت مصدق به شاه میداند؛[25] اما بر اساس مدارک، نقش اصلی با سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا بود و دیگران، تنها نقش بازیگران صحنه را ایفا میکردند. شاه نیز تنها نقش امضاکننده عزل مصدق را داشت.[26] پس از دو سال و نیم تنش، اکنون ثریا طعم واقعی ملکهبودن را میچشید. حضور روزانه بختیاریها در میهمانیهای دربار،[27] بازگرداندن عمهفروغ و دکتر ایادی – که به دلیل وهابیبودن و حساسیتهای موجود به وی، پیش از این از دربار رانده شده بود[28] و خبرچین شاه از ثریا نیز به شمار میآمد[29] – نشان از قدرت ثریا در دربار داشت. وی علاوهبر رسیدگی به امور شخصی ـ که شاه از وی بهعنوان فردی علاقهمند به زندگی، تزیین منزل و انجام خدمات اجتماعی یاد میکند[30] ـ در مقام ملکه، دارای مسئولیتهایی چون دیدار با سفرا، نظارت بر آسایشگاه سلزدگان و سازمان حمایت مادران، بازدید از بیمارستانها، پرورشگاهها و مراکز خیریه نیز بود.[31] همچنین شاه پس از کودتا، سرپرستی «جمعیت شیر و خورشید» و سازمان امور اجتماعی شاهنشاهی را به او سپرد. وی به تأسیس یک مرکز خیریه با نام «بنیاد ثریا» اقدام کرد؛ از جمله امور فرهنگی این بنیاد، نشر و ترجمه آثار معروف جهان بود.[32] یکی از اقدامهای شاه پس از کودتا برای بالا بردن جایگاه بینالمللی خود، سفر به کشورهای شرقی، اروپایی و آمریکا بود که ثریا وی را همراهی میکرد. ثریا دربار را محیطی سرشار از رقابت و توطئه و زنسالار معرفی میکند. وی برای در امان ماندن از مشکلات خانوادگی، از همان ابتدا سعی میکرد، از جمع نامتناجس خانوادۀ شاه فاصله بگیرد که البته به سوء تفاهمهایی نیز منجر شد.[33] هرچند شاه، ثریا را بسیار دوست داشت؛ اما منافع خویش را ترجیح داد[34] و با تشکیل یک شورای فرمایشی، ثریا را به دلیل ناتوانی در به دنیا آوردن ولیعهد و فشار مقامات دولتی ـ هرچند وجود ولیعهد را خطری بالقوه برای خود میدید[35]ـ در 24 بهمن 1336ش تا زمان اعلام نظر شورا به اروپا فرستاد. سرانجام، جدایی آنها به صورت رسمی در 23 اسفند اعلام شد.[36] شاه غیر از پرداخت مهریه که پانصد هزار تومان بود، یک میلیون تومان و نیز جواهرات به وی داد و مقرر کرد که ثریا ازدواج نکند و ماهانه چهارصد هزار دلار، معادل سیهزار تومان بهعنوان نفقه به وی داده شود.[37] همچنین لقب «والاحضرت» ـ که ویژۀ خانواده پهلوی بود ـ را به وی داد که دارای امتیازاتی چون پذیرش در اجتماعات و انجمنهای اروپایی و داشتن پاسپورت وابستۀ سیاسی بود[38] و پدرش خلیل نیز همچنان در سمت سفیر ایران در آلمان غربی باقی ماند.[39] ثریا پس از جدایی در انجام امور شخصی، دچار مشکلات فراوانی شد.[40] او سالهای نخست را همراه پدر و مادرش در انزوا و افسردگی به سر برد؛ اما مطبوعات خارجی، پیوسته خبرهایی درست یا نادرست از زندگی خصوصی وی ـ اعم از خودکشی و داستانهای عشقی ـ منتشر کردند؛ هرچند پخش اخبار مربوط به ثریا در ایران ممنوع بود.[41] ثریا با شکایت علیه مطبوعات در 1961م و تعهد آنان به عدم درج چنین مطالبی، حضور خود را در صحنه اجتماع رقم میزد.[42] او پس از ازدواج شاه با فرح، به نگارش خاطرات خود روی آورد. وی در قالب کتابهای «حالا خودم حرف میزنم»، «خاطرات ثریا»، «کاخ تنهایی» و نیز «شاهدخت ناکام»[43] از برخی وقایع و فسادهای موجود دربار، پرده برداشت[44] و نیز به بازی در فیلم «سه زن» روی آورد.[45] آشنایی ثریا با «فرانک-ایندووینا»، کارگردان ایتالیایی این فیلم، منجر به تصمیم آنان برای ازدواج شد که پیش از ازدواج، فرانک بر اثر سانحه هوایی فوت کرد و ثریا تا پایان عمر بهصورت مجرد زندگی خود را ادامه داد.[46] ثریا که تا آن زمان با لهجه بختیاری و زبانهای فارسی، آلمانی، فرانسه، اسپانیولی و انگلیسی آشنایی داشت، برای برقراری ارتباط با فرانک، زبان ایتالیایی را نیز آموخت.[47] از سوی دیگر. هرچند وی دیگر به ایران بازنگشت؛[48] اما بر اساس شواهد موجود، غیر از مدت زمانی که با فرانک آشنا شد، با نامه و تلفن تا واپسینروزهای زندگی شاه با وی ارتباط داشت؛[49] هرچند خودش، هرگونه ارتباط با شاه را رد میکند.[50] همچنین محمدرضا پهلوی در وصیت خود، مبلغ هنگفتی به وی بخشید. ثریا از وکیل وی خواسته بود که این مسئله برای جلوگیری از سلب آرامش و تهدید او محرمانه بماند.[51] زندگی ایلیاتی، مسلمانبودن نیاکان پدری، فرهنگ اروپایی و مسیحیِ پروتستانبودن مادر، گونهای دوگانگی فرهنگی ـ مذهبی در شخصیت ثریا به وجود آورده بود.[52] وی در کودکی، همراه مادر با تعالیم مسیحیت رشد یافت؛[53] به عنوان مسلمان با شاه ازدواج کرد[54] و در سالهای پایانی عمر، صلیب طلایی به گردن آویخت[55]و در ویلای خود در «ماربلا» کلیسای کوچکی ساخت.[56]
مرگ ثریا اسفندیاری
در ۴ آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت. مراسم تشیع جنازهٔ وی در کلیسایی آمریکایی در پاریس برگذار شد. در این مراسم اشرف پهلوی و غلامرضا پهلوی نیز حضور داشتند. ثریا را در قبرستانی در مونیخ آلمان دفن کردند.برادر کوچکترش بیژن (۱۳۸۰ – ۱۳۱۶) نیز یک هفته پس از فوت ثریا درگذشت. وی گفته بود: «بعد از او، من هم صحبتی ندارم.»
سرانجام، ثریا بر اثر ایست قلبی در شصت و نهمین سال زندگی خود در 3 آبان 1380 در آپارتمانش در فرانسه درگذشت.[57] او در مقبرهای خانوادگی در مونیخ آلمان، در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد.[58] «بیژن» تنها بازمانده این خانواده نیز یک هفته بعد بر اثر سکته به سایر افراد خانواده پیوست.[59] ثریا وصیت کرده بود تمامی اموال، حتی آلبوم وی را به حراج بگذارند و پولش را به صلیب سرخ فرانسه، کودکان عقبمانده فرانسه و سگهای ولگرد پاریس بدهند.[60] یکی از بستگان ثریا معتقد است، وی سال 1995 وصیتنامه خود را تغییر داده و بخشی از ثروت هنگفت خویش را به بختیاریها اختصاص داده بود.[61] در هر صورت، وارثان او برای تصاحب ارثیهاش، دادخواستی به دادگاه فرانسه ارائه دادهاند که در حال بررسی است.[62]از نکات مورد توجه پس از مرگ ثریا، ادعای شخصی به نام «فیروزه اعتمادی» با چهل سال سن بود که به علت همانندی چهره، خود را دختر ثریا میدانست؛ اما بر اساس شواهد و آزمایشهای موجود، ادعای وی رد شد.[63]
.ثریا در خاطرات خود مینویسد که بزرگترین آرزوی او پیش از اینکه ملکهٔ ایران بشود ، هنرپیشگی سینما بوده و پیش از اینکه برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد ، او را به هالیوود بفرستد ...ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و ثریا هم تمایل به این ازدواج پیدا کرد و مراسم نامزدی آنها روز ۶ دی ۱۳۲۹ در نظر گرفته شد .امیدواری آنها این بود که مراسم ازدواج به زودی برگزار شود ، ولی ثریا ناگهان دچار بیماری حصبه شد و روز به روز هم بیماریش شدت یافت و همه را دچار نگرانی کرد .ناگزیر مراسم ازدواج به تعویق افتاد . پس از طی دوران نقاهت ، تشریفات عقد و ازدواجدر نهایت سادگی در ۲۳ بهمن برگزار شد .طراح لباس عروسی ثریا اسفندیاری کریستین دیور بوده است!محمدرضا 31 سال و ثریا 18 ساله بود ؛اما برای کاستن تفاوت سنی ، اعلام شد که ثریا هیجده سال دارد .او اکنون ملکه ایران شده بود ...در مقام ملکه ، دارای مسئولیتهایی چون دیدار با سفرا ، نظارت بر آسایشگاه سلزدگان و سازمان حمایت مادران ، بازدید از بیمارستانها ، پرورشگاهها و مراکز خیریه نیز بود ...همچنین شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332 ، سرپرستی "جمعیت شیر و خورشید" و سازمان امور اجتماعی شاهنشاهی را به او سپرد .وی به تأسیس یک مرکز خیریه با نام "بنیاد ثریا" اقدام کرد ؛از جمله امور فرهنگی این بنیاد ، نشر و ترجمه آثار معروف جهان بود .شاه ، در سفر به کشورهای شرقی ، اروپایی و آمریکا ، ثریا را همرا خود می برد .ثریا ، ملکه یکی از سخت ترین دوره های حکومت محمدرضا پهلوی بود . در کمتر از یک ماه بعد از مراسم عروسی او با شاه ، رزمآرا نخستوزیر نظامی ایران کشته شد و متعاقب آن قانون ملی شدن نفت در مجلس ایران به تصویب رسید . دکتر مصدق کمتر از سه ماه بعد از عروسی شاه و ثریا ، نخستوزیر ایران شد . در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ثریا نیز همچون فرح ، "خروج با آینده ای نامعلوم" از کشور را تجربه کرد ."بعد از چند سال موضوع بچهدار شـدن آنها بسیار جدی در دربار مطرح شد و ملکه مادر مرتباً این مطلب را با پسرش در میان میگذاشت .شاه در مهر ۱۳۳۳ با پرنسس ثریا به آمریکا رفت و در آنجا آزمایشهای دقیق پزشکی انجام پذیرفت و در مورد او هیچ چیز غیرطبیعی دیده نشد و سرپرست هیات پزشکی اعلام کردند شما هر دو در کمال سلامت هستید و فقط باید صبر کنی ،در چند سال بعد نیز روزولت یک پزشک متخصص آمریکایی برای انجام آزمایشهای لازم از ثریا ، به تهران فرستاد .پزشک مذکور نیز هیچ دلیلی برای حامله نشدن وی نیافت .محمدرضا از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت .در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید .به دلیل اینکه ثریا نتوانست وارثی برای شاه بدنیا بیاورد ، بعد هفت سال از او جدا شد .شاه غیر از پرداخت مهریه که پانصد هزار تومان بود ، یک میلیون تومان و نیز جواهرات به وی داد و مقرر کرد که ثریا ازدواج نکند و ماهانه چهارصد هزار دلار ، معادل سی هزار تومان به عنوان نفقه به وی داده شود . همچنین لقب "والاحضرت" که ویژۀ خانواده پهلوی بود را به وی داد که دارای امتیازاتی چون پذیرش در اجتماعات و انجمنهای اروپایی و داشتن پاسپورت وابستۀ سیاسی بود و پدرش خلیل نیز همچنان در سمت سفیر ایران در آلمان غربی باقی ماند ...به گفته اشرف : شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد ، آنان هیچگاه از هم جدا نمیشدند .درآن زمان جانشینی مسئله مهمی بود و محمد رضا ناچار از ثریا جدا شد ...در پي جلسه مشورتي ۲۷ بهمن ماه ۱۳۳۶ شاه و تني چند از رجال وقت و يك بزرگ از ايل بختياری تصميم به طلاق ثريا اسفندياری بختياری دومين زن شاه گرفته شد و اعلاميه مربوط صادر گرديد كه در آن دليل طلاق "فرزند دار نشدن ثريا و نياز به وليعهد برای شاه" ذكر شده بود ...طلاق در تهران انجام گرفت و اسناد مربوط در نيمه فروردين ۱۳۳۷ در آلمان به ثريا ابلاغ شد.محمد رضا نیز متنی به این عنوان تهیه کرد و با ابراز کمال تأسف و تألم و با تذکر اینکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری محمد رضا پهلوی از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشتهاند و در این مورد نیز با کمال علاقه و محبتی که فیمابین وجود دارد ، آمادگی خود را برای قبول هر نوع تصمیمی که از طرف ذات شاهانه اتخاذ شود اعلام فرمودند .با اظهار نظر هیأت مشورتی ، موافقت و با صرف نظر از احساسات شخصی خود در برابر مصالح عالیه مهمی تصمیم خویش را به جدایی اتخاذ فرمودند .ثریا پس از جدایی در انجام امور شخصی ، دچار مشکلات فراوانی شد .او سالهای نخست را همراه پدر و مادرش در انزوا و افسردگی به سر برد ؛اما مطبوعات خارجی ، پیوسته خبرهایی درست یا نادرست از زندگی خصوصی وی اعم از خودکشی و داستانهای عشقی منتشر کردند ؛هر چند پخش اخبار مربوط به ثریا در ایران ممنوع بود .ثریا با شکایت علیه مطبوعات در 1961میلادی و تعهد آنان به عدم درج چنین مطالبی ، حضور خود را در صحنه اجتماع رقم می زد ...او پس از ازدواج شاه با فرح ، به نگارش خاطرات خود روی آورد .از جمله : "حالا خودم حرف میزنم" ، "خاطرات ثریا"، "کاخ تنهایی" و نیز "شاهدخت ناکام"ثریا به دلیل اینکه به سینما و بازیگری عشق می ورزید سعی می کرد طعم تلخ طلاق را با گذراندن اوقات در مجالس بازیگران و کارگردانان معروف ایتالیایی که از قبل زمانی که ثریا ملکهٔ ایران بودند وی را می شناختند سپری می کرد .در بین اینها کارگردانی ایتالیایی به نام "فرانکو "که پیش از این به ثریا پیشنهاد بازی در فیلمی را داده بود ولی ثریا به دلیل اینکه ممکن بود محمدرضا اجازه ندهد پیشنهاد وی را رد کرده بود اما این بار پیشنهاد فرانکو را می پذیرد و در فیلمی بنام "سه چهره یک زن" ایفای نقش می کند .بعد ها با رفت و آمدهای با فرانکو این دو با هم ازدواج می کنند {احتمال شایعه وجود دارد}ثریا که تا آن زمان با لهجه بختیاری و زبانهای فارسی ، آلمانی ، فرانسه ، اسپانیولی و انگلیسی آشنایی داشت ، برای برقراری ارتباط با فرانک ، زبان ایتالیایی را نیز آموختو ثریا در ایتالیا همراه با همسر دومش زندگی جدید را آغاز می کند {احتمال کذب وجود دارد}اما چند وقت بعد فرانکو برای انجام یک کاری عازم سفر به کشوری دیگر می شود و ثریا هم تصمیم می گیرد به آلمان برود و به مادر و پدرش سری بزند ؛ولی چند ساعت بعد یکی از اقوام فرانکو به ثریا تماس می گیرد و خبر می دهد که هواپیمایی که فرانکو در آن بوده سقوط کرده و فرانکو فوت کرده است ...فرانکو همسر دوم ثریا در سن 39 سالگی از دنیا رفت و در جزیره ی سیلسیل در ایتالیا به خاک سپرده شد .ذکر این نکته لازم است که " طبق مصاحبه بیبیسی با وی بر خلاف شایعات هیچ گونه رابطه احساسی با کارگردان فیلم نداشته و تا پایان عمر همچنان عاشق شاه بوده رابطه او با محمدرضا شاه تا پایان عمر محمدرضا شاه ادامه داشته و رابط بین آن دو اردشیر زاهدی بوده . محمد رضا شاه از او به عنوان تنها عشق زندگیش در کتاب خاطراتش یاد کرده است"ملکه ثریا اسفندیاری در 4 آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت . مراسم تشیع جنازهٔ وی در کلیسایی آمریکایی در پاریس برگزار شد .در این مراسم اشرف پهلوی و غلامرضا پهلوی نیز حضور داشتند .او در مقبرهای خانوادگی در مونیخ آلمان ، در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد"بیژن" تنها بازمانده این خانواده نیز یک هفته بعد بر اثر سکته به سایر افراد خانواده پیوست .ثریا وصیت کرده بود تمامی اموال ، حتی آلبوم وی را به حراج بگذارند و پولش را به صلیب سرخ فرانسه ، کودکان عقب مانده فرانسه بدهند .اموال ثريا در سال 1381 ، به حراج گذاشته شد .ارزش مجموعه به حراج گذاشته بيش از دو ميليون و 500 هزار دلار برآورد شده بود .یکی از بستگان ثریا معتقد است ، وی سال 1995 وصیتنامه خود را تغییر داده و بخشی از ثروت هنگفت خویش را به بختیاریها اختصاص داده بود . در هر صورت ، وارثان او برای تصاحب ارثیهاش ، دادخواستی به دادگاه فرانسه ارائه داده اند که در حال بررسی است.از نکات مورد توجه پس از مرگ ثریا ، ادعای شخصی به نام "فیروزه اعتمادی" با چهل سال سن بود که به علت همانندی چهره ، خود را دختر ثریا می دانست ؛اما بر اساس شواهد و آزمایشهای موجود ، ادعای وی رد شد !لقب ثریا در کشورهای اروپایی " پرنسسی با چشمانی زمردین" است ...مجله فرانسوی "پاریس ماچ" او را "زیبا ترین زن جهان در عصر خود" معرفی کرد ..." میدان نامجو در قبل از انقلاب میدان ثریا نامیده می شد"AboutQueen she was, then only Princess, but Legend she certainly became.BiographyBiographyPrincess Soraya Esfandiari Bakhtiary"ثریا اسفندیاری بختیاری"دومین همسر محمدرضا پهلوی و ملکه ایران بود !{متولد اول تیر ۱۳۱۱ در اصفهان - درگذشته 3 آبان ۱۳۸۰ در پاریس}--------------------------------------------------------------------------------
ثریا در خاطرات خود مینویسد که بزرگترین آرزوی او پیش از اینکه ملکهٔ ایران بشود ، هنرپیشگی سینما بوده و پیش از اینکه برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد ، او را به هالیوود بفرستد ...ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و ثریا هم تمایل به این ازدواج پیدا کرد و مراسم نامزدی آنها روز ۶ دی ۱۳۲۹ در نظر گرفته شد .امیدواری آنها این بود که مراسم ازدواج به زودی برگزار شود ، ولی ثریا ناگهان دچار بیماری حصبه شد و روز به روز هم بیماریش شدت یافت و همه را دچار نگرانی کرد .ناگزیر مراسم ازدواج به تعویق افتاد . پس از طی دوران نقاهت ، تشریفات عقد و ازدواجدر نهایت سادگی در ۲۳ بهمن برگزار شد .طراح لباس عروسی ثریا اسفندیاری کریستین دیور بوده است!محمدرضا 31 سال و ثریا 18 ساله بود ؛اما برای کاستن تفاوت سنی ، اعلام شد که ثریا هیجده سال دارد .او اکنون ملکه ایران شده بود ...در مقام ملکه ، دارای مسئولیتهایی چون دیدار با سفرا ، نظارت بر آسایشگاه سلزدگان و سازمان حمایت مادران ، بازدید از بیمارستانها ، پرورشگاهها و مراکز خیریه نیز بود ...همچنین شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332 ، سرپرستی "جمعیت شیر و خورشید" و سازمان امور اجتماعی شاهنشاهی را به او سپرد .وی به تأسیس یک مرکز خیریه با نام "بنیاد ثریا" اقدام کرد ؛از جمله امور فرهنگی این بنیاد ، نشر و ترجمه آثار معروف جهان بود .شاه ، در سفر به کشورهای شرقی ، اروپایی و آمریکا ، ثریا را همرا خود می برد .ثریا ، ملکه یکی از سخت ترین دوره های حکومت محمدرضا پهلوی بود . در کمتر از یک ماه بعد از مراسم عروسی او با شاه ، رزمآرا نخستوزیر نظامی ایران کشته شد و متعاقب آن قانون ملی شدن نفت در مجلس ایران به تصویب رسید . دکتر مصدق کمتر از سه ماه بعد از عروسی شاه و ثریا ، نخستوزیر ایران شد . در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ثریا نیز همچون فرح ، "خروج با آینده ای نامعلوم" از کشور را تجربه کرد ."بعد از چند سال موضوع بچهدار شـدن آنها بسیار جدی در دربار مطرح شد و ملکه مادر مرتباً این مطلب را با پسرش در میان میگذاشت .شاه در مهر ۱۳۳۳ با پرنسس ثریا به آمریکا رفت و در آنجا آزمایشهای دقیق پزشکی انجام پذیرفت و در مورد او هیچ چیز غیرطبیعی دیده نشد و سرپرست هیات پزشکی اعلام کردند شما هر دو در کمال سلامت هستید و فقط باید صبر کنی ،در چند سال بعد نیز روزولت یک پزشک متخصص آمریکایی برای انجام آزمایشهای لازم از ثریا ، به تهران فرستاد .پزشک مذکور نیز هیچ دلیلی برای حامله نشدن وی نیافت .محمدرضا از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت .در روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید .به دلیل اینکه ثریا نتوانست وارثی برای شاه بدنیا بیاورد ، بعد هفت سال از او جدا شد .شاه غیر از پرداخت مهریه که پانصد هزار تومان بود ، یک میلیون تومان و نیز جواهرات به وی داد و مقرر کرد که ثریا ازدواج نکند و ماهانه چهارصد هزار دلار ، معادل سی هزار تومان به عنوان نفقه به وی داده شود . همچنین لقب "والاحضرت" که ویژۀ خانواده پهلوی بود را به وی داد که دارای امتیازاتی چون پذیرش در اجتماعات و انجمنهای اروپایی و داشتن پاسپورت وابستۀ سیاسی بود و پدرش خلیل نیز همچنان در سمت سفیر ایران در آلمان غربی باقی ماند ...به گفته اشرف : شاه عاشق ثریا بود و اگر ثریا میتوانست برای او جانشینی بیاورد ، آنان هیچگاه از هم جدا نمیشدند .درآن زمان جانشینی مسئله مهمی بود و محمد رضا ناچار از ثریا جدا شد ...در پي جلسه مشورتي ۲۷ بهمن ماه ۱۳۳۶ شاه و تني چند از رجال وقت و يك بزرگ از ايل بختياری تصميم به طلاق ثريا اسفندياری بختياری دومين زن شاه گرفته شد و اعلاميه مربوط صادر گرديد كه در آن دليل طلاق "فرزند دار نشدن ثريا و نياز به وليعهد برای شاه" ذكر شده بود ...طلاق در تهران انجام گرفت و اسناد مربوط در نيمه فروردين ۱۳۳۷ در آلمان به ثريا ابلاغ شد.محمد رضا نیز متنی به این عنوان تهیه کرد و با ابراز کمال تأسف و تألم و با تذکر اینکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری محمد رضا پهلوی از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشتهاند و در این مورد نیز با کمال علاقه و محبتی که فیمابین وجود دارد ، آمادگی خود را برای قبول هر نوع تصمیمی که از طرف ذات شاهانه اتخاذ شود اعلام فرمودند .با اظهار نظر هیأت مشورتی ، موافقت و با صرف نظر از احساسات شخصی خود در برابر مصالح عالیه مهمی تصمیم خویش را به جدایی اتخاذ فرمودند .ثریا پس از جدایی در انجام امور شخصی ، دچار مشکلات فراوانی شد .او سالهای نخست را همراه پدر و مادرش در انزوا و افسردگی به سر برد ؛اما مطبوعات خارجی ، پیوسته خبرهایی درست یا نادرست از زندگی خصوصی وی اعم از خودکشی و داستانهای عشقی منتشر کردند ؛هر چند پخش اخبار مربوط به ثریا در ایران ممنوع بود .ثریا با شکایت علیه مطبوعات در 1961میلادی و تعهد آنان به عدم درج چنین مطالبی ، حضور خود را در صحنه اجتماع رقم می زد ...او پس از ازدواج شاه با فرح ، به نگارش خاطرات خود روی آورد .از جمله : "حالا خودم حرف میزنم" ، "خاطرات ثریا"، "کاخ تنهایی" و نیز "شاهدخت ناکام"ثریا به دلیل اینکه به سینما و بازیگری عشق می ورزید سعی می کرد طعم تلخ طلاق را با گذراندن اوقات در مجالس بازیگران و کارگردانان معروف ایتالیایی که از قبل زمانی که ثریا ملکهٔ ایران بودند وی را می شناختند سپری می کرد .در بین اینها کارگردانی ایتالیایی به نام "فرانکو "که پیش از این به ثریا پیشنهاد بازی در فیلمی را داده بود ولی ثریا به دلیل اینکه ممکن بود محمدرضا اجازه ندهد پیشنهاد وی را رد کرده بود اما این بار پیشنهاد فرانکو را می پذیرد و در فیلمی بنام "سه چهره یک زن" ایفای نقش می کند .بعد ها با رفت و آمدهای با فرانکو این دو با هم ازدواج می کنند {احتمال شایعه وجود دارد}ثریا که تا آن زمان با لهجه بختیاری و زبانهای فارسی ، آلمانی ، فرانسه ، اسپانیولی و انگلیسی آشنایی داشت ، برای برقراری ارتباط با فرانک ، زبان ایتالیایی را نیز آموختو ثریا در ایتالیا همراه با همسر دومش زندگی جدید را آغاز می کند {احتمال کذب وجود دارد}اما چند وقت بعد فرانکو برای انجام یک کاری عازم سفر به کشوری دیگر می شود و ثریا هم تصمیم می گیرد به آلمان برود و به مادر و پدرش سری بزند ؛ولی چند ساعت بعد یکی از اقوام فرانکو به ثریا تماس می گیرد و خبر می دهد که هواپیمایی که فرانکو در آن بوده سقوط کرده و فرانکو فوت کرده است ...فرانکو همسر دوم ثریا در سن 39 سالگی از دنیا رفت و در جزیره ی سیلسیل در ایتالیا به خاک سپرده شد .ذکر این نکته لازم است که " طبق مصاحبه بیبیسی با وی بر خلاف شایعات هیچ گونه رابطه احساسی با کارگردان فیلم نداشته و تا پایان عمر همچنان عاشق شاه بوده رابطه او با محمدرضا شاه تا پایان عمر محمدرضا شاه ادامه داشته و رابط بین آن دو اردشیر زاهدی بوده . محمد رضا شاه از او به عنوان تنها عشق زندگیش در کتاب خاطراتش یاد کرده است"ملکه ثریا اسفندیاری در 4 آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت . مراسم تشیع جنازهٔ وی در کلیسایی آمریکایی در پاریس برگزار شد .در این مراسم اشرف پهلوی و غلامرضا پهلوی نیز حضور داشتند .او در مقبرهای خانوادگی در مونیخ آلمان ، در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد"بیژن" تنها بازمانده این خانواده نیز یک هفته بعد بر اثر سکته به سایر افراد خانواده پیوست .ثریا وصیت کرده بود تمامی اموال ، حتی آلبوم وی را به حراج بگذارند و پولش را به صلیب سرخ فرانسه ، کودکان عقب مانده فرانسه بدهند .اموال ثريا در سال 1381 ، به حراج گذاشته شد .ارزش مجموعه به حراج گذاشته بيش از دو ميليون و 500 هزار دلار برآورد شده بود .یکی از بستگان ثریا معتقد است ، وی سال 1995 وصیتنامه خود را تغییر داده و بخشی از ثروت هنگفت خویش را به بختیاریها اختصاص داده بود . در هر صورت ، وارثان او برای تصاحب ارثیهاش ، دادخواستی به دادگاه فرانسه ارائه داده اند که در حال بررسی است.از نکات مورد توجه پس از مرگ ثریا ، ادعای شخصی به نام "فیروزه اعتمادی" با چهل سال سن بود که به علت همانندی چهره ، خود را دختر ثریا می دانست ؛اما بر اساس شواهد و آزمایشهای موجود ، ادعای وی رد شد !لقب ثریا در کشورهای اروپایی " پرنسسی با چشمانی زمردین" است ...مجله فرانسوی "پاریس ماچ" او را "زیبا ترین زن جهان در عصر خود" معرفی کرد ..." میدان نامجو در قبل از انقلاب میدان ثریا نامیده می شد"ریا اسفندیاری بختیاری (پهلوی)،[1] همسر دوم محمدرضا پهلوی، در اول تیرماه 1311شمسی در «بیمارستان میسیون انگلیسی» اصفهان به دنیا آمد.[2] پدرش خلیل، فرزند سردار اسعد از خانزادههای ایل بختیاری بود.[3]اوا، مادر ثریا، یک مسیحی پروتستان آلمانی و زاده مسکو بود. پدربزرگ وی به دعوت تزار، برای کار در کارخانه تفنگسازی به روسیه رفت؛ اما زمانی که اوا یازدهساله بود، در جریان انقلاب اکتبر اتحاد شوروی با خانواده به آلمان غربی بازگشت و در برلن ساکن شد.[4] خلیل بیست و دو ساله که در پاییز 1924م برای تحصیل به برلن رفته بود، با اوای شانزدهساله آشنا شد. اوا همزمان با تحصیل، در رستوران نیز کار میکرد.[5] آنها پس از پانزده ماه، طبق آیین اسلام با یکدیگر ازدواج کردند و دو سال بعد با پایانیافتن تحصیلات خلیل در رشته اقتصاد، عازم ایران شدند.[6] کودکی و نوجوانی ثریا در ششمین سال ازدواج آنها متولد شد. اوا به دلیل شیوع بیماری، ثریا را در هشتماهگی به آلمان برد. خلیل نیز ششماه بعد به آنان پیوست. کودکی ثریا تا پنجسالگی ـ که دوباره به ایران بازگشتند(1937م) ـ در آلمان سپری شد[7] و پس از بازگشت، در اصفهان ساکن شدند؛ خانهای که بیژن در آن زاده شد.[8] وی چهار سال از ثریا کوچکتر بود. همزمان با رشد ثریا در میان کودکان فامیل و طبیعت صحرا،[9] پدر و مادرش توجه ویژهای به آموزش وی داشتند. اوا به علت بهداشتینبودن آموزشگاههای ایرانی و علاقهمندی به تربیت فرزندانش به سبک اروپایی[10] ثریا را به کلاسهای آلمانیهای مقیم ایران فرستاد؛ اما از ژوئن 1941م به علت اشغال ایران از سوی متفقین و تبعید آلمانیها، ثریا به منزل معلم خود رفته، ضمن ادامه تحصیل به طور خصوصی به فراگیری پیانو نیز پرداخت.[11] از آنجا که از نظر پدر، تحصیلات فارسی نیز برای ثریا لازم بود، عصرها معلمی بدینمنظور به آموزش وی میپرداخت.[12] در 1944م پدر و مادر ثریا، او را به یک میسیون انگلیسی، ویژه دانشآموزان ایرانی (مدرسه بهشت آیین) فرستادند. ثریا موفق شد 7 پایه را با کمک معلم خصوصی، برای آموزش و جبران برخی عقبماندگیهای درسی، طی 5 سال، در پانزدهسالگی به اتمام برساند.[13] همزمانی این ایام با پایانیافتن جنگ جهانی دوم، والدین ثریا را بر آن داشت که همگی در سال 1947م به «زوریخ سوئیس» بروند. ثریا طی دو سال پیوسته، برای تمامکردن تحصیلات دبیرستان و آموزش فرانسه، در آموزشگاههای این منطقه به تحصیل پرداخت. سپس نزد اقوام خویش در لندن رفت و به تحصیل زبان انگلیس اهتمام ورزید.[14] ثریا و دربار پهلوی دوم با گذشت دو سال از جدایی محمدرضا پهلوی از فوزیه، افراد گوناگونی به شاه برای همسری معرفی میشدند.[15] معرِّف ثریا، عمهفروغ وی، ندیمۀ مادر شاه بود. نظر محمدرضا با دیدن عکس ثریا جلب شد و تمایل خود را به ارسال عکسهای بیشتر و درنتیجه، فرستادن خواهرش شمس به اروپا برای آشنایی با ثریا و سرانجام دعوت از وی به ایران برای دیدار حضوری، ابراز کرد.[16] با موافقت طرفین و اعلام نامزدی شاه با ثریا، روز 6 دی به عنوان تاریخ عروسی معین شد. با ابتلای ثریا به حصبه – که برخی معتقدند، وی را مسموم کردند[17]ـ مراسم به 23 بهمن 1329 موکول شد. محمدرضا سی و یک سال و ثریا هیجده ساله بود؛ اما برای کاستن تفاوت سنی، اعلام شد که ثریا هیجده سال دارد. زندگی آنها تنها هفت سال، ادامه داشت.[18] انتخاب ثریا به همسری شاه، گام مهمی در برقراری روابط دوستانه دربار با ایل بختیاری شد که روابط خوبی با انگلستان داشتند و در سرکوب رضاخان، روابطشان با دربار تیره شد؛[19] بهگونهایکه فروغ، بعداً به اتهام توطئه از سوی بختیاریها برای نفوذ به دربار، بیرون رانده شد.[20] ایام نقاهت ثریا فرصت مناسبی برای آشنایی بیشتر وی با مسائل جاری کشور شد ـ که بیشتر، گرد مسئله نفت بود و سه قدرت شوروی، انگلیس و آمریکا بر سر آن رقابت داشتند.[21] ـ این مسائل عبارت بودند از: ترور نخستوزیر، رزم آرا،[22] ملیشدن صنعت نفت در 28 اسفند 1330، نخستوزیری مصدق، کاهش قدرت شاه و بهخطر افتادن منافع آمریکا و انگلیس، و در نتیجه، کودتا علیه دولت مصدق که در مرحلۀ نخست با شکست روبهرو شد و به فرار شاه و همسرش در 25 مرداد 1332 به عراق و سپس به ایتالیا انجامید و سرانجام، آنان با سقوط دولت مصدق در 28 مرداد به ایران بازگشتند.[23] ثریا در خاطراتش به نقش خود در روحیهبخشی به شاه که در دوران ضعف قدرت، دچار ناراحتی شده بود، اشاره کرده[24] و خود را نخستین پیشنهاد دهندۀ کودتا علیه دولت مصدق به شاه میداند؛[25] اما بر اساس مدارک، نقش اصلی با سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا بود و دیگران، تنها نقش بازیگران صحنه را ایفا میکردند. شاه نیز تنها نقش امضاکننده عزل مصدق را داشت.[26] پس از دو سال و نیم تنش، اکنون ثریا طعم واقعی ملکهبودن را میچشید. حضور روزانه بختیاریها در میهمانیهای دربار،[27] بازگرداندن عمهفروغ و دکتر ایادی – که به دلیل وهابیبودن و حساسیتهای موجود به وی، پیش از این از دربار رانده شده بود[28] و خبرچین شاه از ثریا نیز به شمار میآمد[29] – نشان از قدرت ثریا در دربار داشت. وی علاوهبر رسیدگی به امور شخصی ـ که شاه از وی بهعنوان فردی علاقهمند به زندگی، تزیین منزل و انجام خدمات اجتماعی یاد میکند[30] ـ در مقام ملکه، دارای مسئولیتهایی چون دیدار با سفرا، نظارت بر آسایشگاه سلزدگان و سازمان حمایت مادران، بازدید از بیمارستانها، پرورشگاهها و مراکز خیریه نیز بود.[31] همچنین شاه پس از کودتا، سرپرستی «جمعیت شیر و خورشید» و سازمان امور اجتماعی شاهنشاهی را به او سپرد. وی به تأسیس یک مرکز خیریه با نام «بنیاد ثریا» اقدام کرد؛ از جمله امور فرهنگی این بنیاد، نشر و ترجمه آثار معروف جهان بود.[32] یکی از اقدامهای شاه پس از کودتا برای بالا بردن جایگاه بینالمللی خود، سفر به کشورهای شرقی، اروپایی و آمریکا بود که ثریا وی را همراهی میکرد. ثریا دربار را محیطی سرشار از رقابت و توطئه و زنسالار م